من تنها

دلنوشته دور گردون گر دوروزی بر مراد ما نرفت دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

من تنها

دلنوشته دور گردون گر دوروزی بر مراد ما نرفت دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

خدا اینجا روح مجروح من تنهاست، تنها تر از تنهایی بی پناهی .

آه ! خدایا وقتی بیایی چگونه در مقابل تو ای وای برای کدام معصیت بباد نشسته افسوس و سجده کنم دریغا از تو بجز نامی هیچ نمی دانم . از این پنجره که پیش روی من نشانده ای یکشب به خانه ما بیا . خدا ! دل سرما زده ام را در عتیفه ای از نور بپوشان ! دیشب یک سبد پر سیاوشان از باغ تو چیدم و برای این دل مسموم جوشاندم . تا بیایی . اینجا روح مجروح من تنهاست، تنها تر از تنهایی بی پناهی .

اینجا نه اینکه تو نیستی، اینجا من کورم . یکشب به خانه من بیا، برای تو طاق نصرتی از بهار می بندم و اطاقم را با اویختن فانوس های روشن اسمانی می کنم و برایت فرشی می بافم از گل یاس و دل مغرورم را می شکنم با تیشه ای که تو به من خواهی داد .

یکشب از این دریچه بیا ! تنم را در چشمه نور می شویم از پله ها بالا می ایم و انگاه در برابر تو خواهم مرد ....... کی می ایی ؟ امشب هوای چشم من بارانی است دلم را می خواهم در هوای بارانی پیش تو جا بگذارم . زیر همان درخت که پیغمبرانت شنیدند روی بافه ای از شبنم و اشک . ای نور ِ نور چگونه می توان روبروی تو ایستاد بی انکه سایه ای سنگینمان کند بیا مرا با عشقی ابدی هم اشیان کن .

 

ps : دلم گرفته از دست بندگان تهوع اورت پریروز رفته بودم این عابر بانک س ی ن ا یک مردک مزاحم پشت سرم مزخرف می گفت رمز فراموشم شد کارت را خورد گفتم خودت کارت را انصراف بده بیرون بیاید یک پیر کفتاری مانند حیوون که شرف داره به این پیر حرومزاده داشت می خندید همینطور قهقه می زد خدا لعنتش کنه چیزی نگفتم  که مردک برای چی می خندی کارت خوردن خنده داره ابلهی که بیماری روحی روانی داری برای اینکه نه پُشت دارم نه مُشت خدا لعنتش کنه الهی تمام پولش را خرج دوا دکتر کنه خیر نبینه زیر ماشین بره کثافت نفرینشون کردم هر دو تا مردک مزاحم را خدایا خودت کمک کن از این محله اشرار بگذاریم بریم کلامم بیفته طرف بانک س ی ن ا نخواهم رفت درواقع کاری هم ندارم برم خدایا رحم کن خوش به سعادت ب ه ا ره ر ه ن م ا با س ح ر ذ ک ر 





بهروز مدرسی نویسنده وبلاگ دل نوشته های یک کهنه سرباز www.oldpilot.blogfa.com

 عید ۹۴  متاسفانه به رحمت خدا رفت بهروز مدرسی آمریکا خلبانی خوانده بود زندگی اش در تگزاس آمریکا خیلی جالب بود زندگی پر فرازو نشیبی داشت  ما کجا اون کجا سریال های تلویزیون هم سخنگو بود سریال مسافر سریال هفتاد هفت  دختر نوه داشت جهانشهر کرج که تعریف می کرد هر کی نوه هاشو تعریف می کرد انتقاد می کرد ههه دخترش دامادش رفتند خارج این اقا غصه خورد عجب  خیلی خوش شانس بود شاید متولد دی بود خدا رحمتش کنه این اواخر همش با دکترهای بیمارستان با کارمندها بانک با داروخانه درگیر می شد بیماری قلبی داشت برای یادبود شادروان خواهرم تابستان ۹۲ در وبلاگ دل نوشته امیلی  تسلیت گفته بود روحش شاد و آرام