آنکه دایم هوس سوختن ما می کرد
کاش میآمد و از دور تماشا می کرد
سخت دلتنگ شدم، خانه ی صیاد خراب
کاش روی قفسم جانب صحرا می کرد
این همان وادی عشق است که هر لحظه فلک
بهر مجنون ستمی تازه مهیا می کرد
خویشتن را به سر کوی تمنا می دید
عصمت آن روز که وصل تو تمنا می کرد
عصمت بخارایی