من تنها

دلنوشته دور گردون گر دوروزی بر مراد ما نرفت دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

من تنها

دلنوشته دور گردون گر دوروزی بر مراد ما نرفت دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

زمانه

توقف زمانه

من چند ساله هستم

می خوانم

سن فقط یک عدد است

زمانه متوقف است

سالها گذشته

بمباران عراقی ها در کوچه بن بست کثیف خیابان بالایی

بهمن شصت پنج بود بیست نه سال پیش

زنی که زنده ماند الان با تنها دخترش که خداوند برایش هدیه فرستاد نوه هم دارد

امروز در تلویزیون شبکه یک برنامه داشت از کارخانه روغن نباتی اش در بهبهان می گفت

این زن روحیه ای قوی دارد

بعد از بیست نه سال هنوز همین جا مانده ام

توقف زمانه

قیامت هم بشود امام زمان هم بیاید همین جا مانده ام تغییر از من گریزان است

سالها گذشت زخم زبون طعنه مردم پدرسوخته ایران را تحمل نمودم

نه همسری نه کاری خانه نشین مانده ام بیست سه سال تا سی سال سن شناسنامه ای ام هست

ن ا ب و د ب ا د ا ی ر ا ن که ارزوهایم را نابود نمود

م رگ ب ر ای ر ا ن


گوگوش اگه می شد

چرا هیشکَس به سراغم نمیاد

دل غمدیدمو هیشکَس نمی خواد

دیگه از دلم خجالت می کشم

اخه تا به کی باید تنها باشم اه

اگه می شد چی می شد یک کسی پیدا می شد

دلم عاشقش می شد زندگیم قشنگ می شد روز من شب نمی شد اخ اگه میشد چی میشد