-
شعرهای شهریار
شنبه 5 مرداد 1398 09:21
باید از محشر گذشت این لجن زاری که من دیدم سزای صخره هاست گوهر روشن دل از کان و جهانی دیگر است عذر میخواهم پری ..... عذر میخواهم پری ....... روی جنگلها نمی آیم فرود شاخه زلفی گو مباش آب دریا ها کفاف تشنه این درد نیست بره هایت می دوند جوی باریک عزیزم راه خود گیر و برو ....... یک شب مهتابی از این تنگنای ؛ بر فراز کوه ها...
-
سرشار آشغال
پنجشنبه 27 تیر 1398 20:21
روزی من با تاکسی عازم فرودگاه بودم. ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی می کردیم که ناگهان یک ماشین درست در جلوی ما از محل پارک خود بیرون پرید. رانندة تاکسی من محکم ترمز گرفت. ماشین سر خورد، و دقیقاً به فاصله چند سانتیمتری از ماشین دیگر متوقف شد! راننده ماشین دیگر سرش را ناگهان بیرون آورد و شروع کرد به فریاد زدن به طرف...
-
عجب صبری خدا دارد
پنجشنبه 23 خرداد 1398 20:21
عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم همان یک لحظهی اول که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بیوجدان جهان را با همه زیبایی و زشتی به روی یکدگر ویرانه میکردم عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم که میدیدم یکی عریان و لرزان، دیگری پوشیده از صد جامهی رنگین، زمین و آسمان را واژگون، مستانه میکردم عجب صبری خدا دارد! اگر من...